طاها... یک مرد کوچک

ساخت وبلاگ
امسال عجب سالی بود بعد از اون همه شلوغی و تظاهرات و چقدر جوون پرپر شدن به غیر شُک همه ی این اتفاقات، تصاف یهویی عمو اصغر ...امسال لحظه‌ی سال نو برای من و امیر قشنگ نبود هنوز با غم از دست دادن عمو اصغر کنار نیومدیم ولی به خاطر بچه ها سعی می کنیم خوب باشیم روز اول عید رفتیم دنبال مهدیه و با هم برای نهار رفتیم استوران ( یا همون رستوران ) بعد یه سر رفتیم خونه ی عمو و بعد هم خونه ی بابا احمد ... جمع عمه ها جمع بود و رایا کمی بغ کرده یه ساعتی تو بغل من موند بعد کم کم یادش اومد که ای بابا مثلا این رادین که انقدر بزرگ شده و قد کشیده و کمی قیافه اش تغییر کرده یا پویا اینه خلاصه که حالش خوب شد و یخش باز شد ... شام هم با عمه ها و بابا احمد و زهره خانم دوباره رفتیم استوران روز دوم عید بارونی بود اما چون امیر جانم تعطیلاتش کوتاه بود برنامه ی تفریحی ما برای بچه ها هم فشرده بود خلاصه به خواست طاها رفتیم کاخ نیاوران اولش بارون نم نم بود اما یهو شدید شد و با اعمال شاقه و سرما و خیس بارون از تمام قسمتهای موزه دیدن کردیم ... نهار هم باز مهمون بابا امیر اما اینبار رستوران ته دیگ روز سوم رفتیم باغ پرندگان ... تقریبا چهار پنج ساعت پیاده روی کردیم و از دیدن پرنده های مختلف لذت بردیم ... رایا هم مثل دیروز از زمین و زمان عکسهای بی مزه می گرفت طاها... یک مرد کوچک...
ما را در سایت طاها... یک مرد کوچک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amystarletb بازدید : 69 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 21:22

امروز دندون جلویی رایا جونی لق شده

خودش آنقدر خوشحاله که نگو ... هی می پرسه یعنی دارم بزرگ می شم ... دندونام چطوری می افتن ... همشون با هم می افتن میشم خاله پیرزن ... دندونام بیفتن صدام چجوری میشه ... زنگ بزن به دکتر دندانپزشک بگو دندون دختر قشنگم لق زده ... وای عاشقتم دختر ...امیدوارم همیشه لبات بخنده نازنینم

طاها... یک مرد کوچک...
ما را در سایت طاها... یک مرد کوچک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amystarletb بازدید : 65 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 21:22